بی خیال



اتفاقات دوران دبیرستانم خیلی زیاد  بود.

یکیش اینکه رفتم خونه اشکان واسه درس خوندن

بهم گفت: دیشب خواب دیدم که اومدی خونمون و لباسامونو کامل درآوردیم و کنار هم خوابیدیم

می دونستم مث سگ دروغ میگه که همچین خوابی دیده

ولی به روش نیاوردم و خندیدم و گفتم : بعدش چی شد؟

گفت: خوب همو ماساژ می دادیم.بغل می کردیمبدن همو دست می کشیدیم.

نمی  دونستم چی بگم.ولی اشکان پسر خوشگلی بود.بدم نمیومد.

ولی نمی دونستم الان چی باید بگم.فقط گفتم با اینکه اردیبهشته ولی هوا خیلی گرم شده.

به همین بهانه پیرهنها رو دراوردیم و اره دیگه!!!


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

عشق تا بوسه معرفی نرم افزار گرافیکی minografik دی کلیپ کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. سپیدانه سرود عشق،وب لژیون همسفر شهلا حقوقی و اجتماعی مهراد نمایندگی مجاز تعمیر مولینکس MOULINEX - تعمیرگاه تخصصی لوازم خانگی مولینکس - تعمیرگاه مجاز مولینکس - ایران مولینکس فروشگاه افکار پریشان